آشنا
چه خوش خیال است ...
فاصله را می گویم...
به خیالش تو را از من دور کرده
ولی نمی داند که جای تو امن است...
در میان قلب من ...
گنجشک به خداگفت:
لانه ی کوچکی داشتم،آرامگاه خستگیم بودوسرپناه خستگیم
طوفان تو آنرا از من گرفت.
این لانه کجای دنیای تو را گرفته بود؟
خدا گفت:
ماری در راه لانه ات بود و تو خواب بودی
باد را گفتم لانه ات را واژگون کند ، آنگاه تو از کمین مار پر گشودی
چه بسیار بلاها یی که بواسطه ی محبتم از تو دور کردم وتو ندانسته به دشمنیم بر خاستی...
دلم هوای خزان کرده ست
دلم هوای کوچ پرنده های غریب:
وپابه پای تمام نقوش بیزاری،
دلم هوای پژمردن کرده ست
چه بی تفاوتی تلخی!
دلم هوای مردن کرده ست
کجاست یار؟؟؟
کجاست ظلمت،
-بیغوله،
-کوچه،
-تنهایی،
دلم هوای مردن کرده ست...
.......................................
.......................
..........
...
هراس من از مرگ نیست هراس من از بی تو زیستن است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بزن زخم زبان از زهر پرکن استکانمرا
که خود با دست خود بر باد دادم دودمانمرا
بخواهم یا نخواهم سرنوشتم را پذیرفتم
پذیرفتم که تنها بگذرانم هفت خوانم را
شکایت از شکست ناجوانمردانه جایز نیست
که خود در آستین پرورده بودم دشمنانمرا
پشیمانم اگر نالیده ام از بخت نابختم
در اینجا هیچ کس حتی نمی فهمد زبانمرا
سراغ زنده مانی یا سراغ مرگ باید رفت
خداوندا چه مشکل طرح کردی امتحانمرا
"الهام دیداریان"
درست نزدیک پاییز بود
کلاغای جوون مردن
سگا از گشنگی زنجیر می خوردن
درس نزدیک پاییز بود
هوا بد بود
زمین انگشت توی چشم ما می کرد
درای خونه رو هی باد وا می کرد
می گفتن کدخدا تو حوض خونه اش خود کشی کرده
سگش زنجیر خورده توی لونه اش ... خود کشی کرده
فرشته دختر همسایه مون لپاش گل انداخته
می گفتن چن شبه باباش اونو توی قمار باخته
درس نزدیک پاییز
کوچه مون غرق سیاهی شد
خدا افتاد توی آب و ماهی شد
صدای نازکی دائم سگامونو صدا میزد
چه غمگین کدخدا تو حوض خونه اش دست و پا می زد
درس نزدیک پاییز
آب کل چشمه ها خون شد
فرشته دختر همسایه مجنون شد
سگا زنجیر می خوردن
کلاغا .... جوجه می مردن
خدا تو تور ماهی گیر افتاد و ...
درس نزدیک پاییز خواب وحشتناکیو دیدم....
مهتاب یغما
دلم تنگ است دلم میسوزد از باغی که میسوزد نه دیداری نه بیداری نه دستی از سریاری مراآشفته میدارد چنین آشفته بازاری تمام عمربستیم وشکستیم بجزبارپشیمانی نبستیم جوانی راسفرکردیم تامرگ نفهمیدیم به دنبال چه هستیم "عجب آشفته بازاریست دنیا عجب بیهوده تکراریست دنیا"چه رنجی ازمحبت هاکشیدیم برهنه پا به تیغستان دویدیم نگاه آشنادراین همه چشم ندیدیم وندیدیم وندیدیم سبک بالان ساحل ها ندیدند/به دوش خستگان باریست دنیا/مرادراوج حسرتها رهاکرد/عجب یار وفاداریست دنیا/عجب بیهوده تکراریست دنیا/میان آنجه باید باشدنیست عجب فرسوده دیواریست دنیا/عجب خواب پریشانیست دنیا/عجب دریای طوفانیست دنیا/عجب آشفته بازاریست دنیا/عجب یار وفاداریست دنیا...
Design By : RoozGozar.com |